بعضیها قدرِ نعمتهایی رو که دارن میدونن.
بعضیها هم هی یادشون میره که باید رفتار خوبی با نزدیکان و خانواده و دیگران داشته باشن و به دلیل اینکه یادشون میره، باید به اونها به شکلهای مختلف نشون داد و یادآوری کرد که هوایِ آدمای خوب زندگیشون رو داشته باشن.
من و بابا و داداشم میشیم سه تا آقا توی خونهمون. بابام میره اداره. مامانم، هم اداره میره هم خونهداری میکنه. من همه خانوادهم رو دوس دارم، اما راستش رو بهتون بگم، من خیلی هوای مامانم رو دارم.
سلام اسم من شروین شقایق است. کلاس اولم. یه برادر دارم که از من بزرگتره و کلاس هشتمه. من برادرم رو خیلی دوست دارم.

درسته که من هنوز تازه مدرسه میرم، اما از انجام تکلیف و نقاشی و مشق نوشتن خوشم میاد. میرم پیش داداشم اما حواسشو پرت نمیکنم.

ما بچهها باید هوای مامانامون رو داشته باشیم. من درک میکنم که مامانم کارمنده و ممکنه خسته باشه. من یاد گرفتم بعضی از کارهای آسون شخصیام را خودم انجام بدم.
مانند الان که دارم لباسام رو که مامان شسته، تا میکنم تا مرتب باشند و هر وقت لازمشون دارم زود پیداشون کنم.

مامان که از اداره برمیگرده، میخواد همه جا رو جمعوجور کنه و هر روز کارهای خونه رو انجام میده. منم برای اینکه بهش نشون بدم چقدر دوسش دارم، وسایل توی اتاقم و اسباببازیهام رو جمع میکنم تا از کار من خوشحال بشه.

راستی یادم رفت بگم که من عاشق درختا هستم. تو هر فصلی من درختا رو دوست دارم و همیشه مراقبشونم. الان که پاییزه برگاشون ریخته. زمستونا میخوابن تا بهار برگای سبز تازهای در بیارن. این برگا رو جمع میکنم برای کاردستی!

در ضمن، من همیشه دوست دارم بطریها و ظرفای پلاستیکی رو که بازیافت میشن، کنار بذارم تا بابا اونا رو به بازیافت بده.
